پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۸:۴۲ ب.ظ
دو دختر
دو نفر بودند. دوتا دوختر که توی حوض خالی میدان شهید مطهری سنگر گرفته بودند. دوروبرشان پر از نیرو بود اما نه خودی.
هیچکاری نمیشد برایشان کرد. خرمشهر تقریبا افتاده بود دست عراقیها. حلقه محاصره میدان مطهری تنگتر میشد. رفتیم پشتبام یک ساختمان.
دونفر بودند. دوتا دختر که راه عراقیها را آن همه مدت سد کرده بودند.فشنگهاشان هم تمام شده بود گویا. خون خونمان را میخورد. باید برایشان کاری میکردیم.
عراقیها دیگر شلیک نمیکردند. میخواستند بگیرندشان، زنده. دیگر رسیده بودند به میدان که دوتا صدا آمد.
- تق...
- تق...
لولههای تفنگ را گرفته بودند سمت همدیگر...
آنها دونفر بودند. دوتا دختر که توی حوض خالی میدان مطهری دراز کشیده بودند.
منبع: مهدی قزلی (داستان همشهری: کتاب آذر)
۸۹/۰۲/۰۲