موسسه علمی ، فرهنگی ، آموزشی یــاس بــی نشــان

این وب سایت جهت خدمت رسانی به "نوجوانان عزیز " ، "والدین محترم" ، "معلمین بزرگوار " و "مبلغین گرانقدر دانش‌آموزی" طراحی گردیده است

موسسه علمی ، فرهنگی ، آموزشی یــاس بــی نشــان

این وب سایت جهت خدمت رسانی به "نوجوانان عزیز " ، "والدین محترم" ، "معلمین بزرگوار " و "مبلغین گرانقدر دانش‌آموزی" طراحی گردیده است

موسسه علمی ، فرهنگی  ، آموزشی    یــاس بــی نشــان
مسجد حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (ع)
.......موسسـه یـــــــاس بی نشـــــان.......
************************************
این وب سایت حاوی مطالب آموزشی و کاربردی ویژه نوجوانان ، والدین ، معلمین و مبلغین دانش آموزی است.

همچنین نوجوانان عزیز اهل شیراز و قم
می توانند جهت شرکت در برنامه های تفریحی، فرهنگی و ورزشی ، به شعبه موسسه در شهر خود ، مراجعه نمایند .

آدرس شعب و شماره تماس ، در قسمت
" آشنایی و ارتباط با موسسه " موجود است.

امید به آنکه این قلیل اقدامات مورد توجه حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا له الفداء) قرار بگیرد

************************************
************************************
امام علی (ع) :

رَوِّضُوا أَنْفُسَکُمْ عَلَى الْأَخْلَاقِ الْحَسَنَةِ فَإِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ یَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلُقِهِ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِم‏

خودتان را بر خوش اخلاقى تمرین و ریاضت دهید، زیرا که بنده مسلمان با خوش اخلاقى خود به درجه روزه گیر شب زنده دار مى رسد.

تحف العقول ص 111

************************************
امام باقر (ع) :

إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ المُداعِبَ فِى الجَماعَةِ بِلا رَفَثٍ

خداوند عزوجل دوست دارد کسى را که در میان جمع شوخى کند به شرط آن که ناسزا نگوید .

کافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص663

************************************
امام علی (ع) :

مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ

هر کس چشم خود را [از نامحرم] فرو بندد، قلبش راحت مى ‏شود.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 260

************************************
پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۸۸، ۰۸:۴۳ ب.ظ

شهید آوینی از منظر رهبر معظم انقلاب

سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با خانواده ی شهید سید مرتضی آوینی در تاریخ 2/2/1372)بسم الله الرحمن الرحیم خداوند ان شاالله این شهید را با پیغمبر محشور کند. من حقیقتا نمی دانم چطور می شود انسان احساساتش را در یک چنین مواقعی بیان و تعبیر کند؟ چون در دل انسان یک جور احساس نیست. در حادثه ی شهادتی مثل شهادت این شهید عزیز چندین احساس با هم هست. یکی احساس غم و تاسف است از نداشتن کسی مثل سید مرتضی آوینی. اما چندین احساس دیگرهم با این همراه است که تفکیک آنها از همدیگر و باز شناسی هریک و بیان کردن آنها کار بسیار مشکلی است. به هر حال امیدواریم که خداوند متعال خودش به بازماندگانش به شما پدرشان، مادرشان، خانمشان، فرزندانشان. همه ی کسانشان به شما که بیشترین غم . سنگین ترین غصه را دارید تسلی ببخشد. چون جز با تسلی الهی دلی که چنین گوهری را از خودش جدا می بیند واقعا آرامش پیدا نمی کند. فقط خدای متعال باید تسلی بدهد و می دهد.من با خانواده های شهدا زیاد نشست و برخاست کرده ام و می کنم. و از شرایط روحی آنان آگاهم. گاهی فقدان یک عزیز مصیبتی است که اگر مرگ او شهادت نبود تا ابد قابل تسلی نبود. اما خدای متعال در شهادت سری قرار داده که هم زخم است و هم مرهم و یک حالت تسلی و روشنایی به بازماندگان می دهد. من خانواده ی شهیدی را دیدم که فقط همان یک پسر را داشتند و خدای متعال آن پسر را از آنان گرفته بود.(البته از این قبیل زیاد دیده ام. این یک نمونه اش.)وقتی انسان عکس آن جوان را هنگامی که با پدرش خداحافظی می کردکه به جبهه برود می دید با خودش فکر می کرد که « اگر این جوان کشته شود پدر و مادرش تا ابد خون خواهند گریست.» یعنی منظره این را نشان می داد. بستگی آن پدر و مادر به آن جوان از این منظره کاملاً مشخص بود (من آن عکس را دارم. آن را بعداً برای من آوردند. من هم آن عکس را قاب شده نگه داشته ام. این عکس حال مخصوصی دارد.)اما خدای متعال به آن پدر و مادر آرامش و تسلایی بخشیده بود که خود پدرش به من گفت: «من فکر می کردم اگر این بچه کشته شود من خواهم مرد.» (یعنی همان احساسی را که من از مشاهده ی آن عکس داشتم ایشان با اظهاراتش تایید می کرد.)می گفت: «ولی خدای متعال دل ما را آرام کرد.»در این مورد هم همین است. یعنی وقتی شما می دانید که فرزندتان در پیشگاه خدای متعال در درجات عالی دارد پرواز می کند یعنی آن چیزی که همه ی عرفا و اهل سلوک و آن سرگشته های وادی های عشق و شور معنوی وعرفانی یک عمر به دنبالش گشته اند و دویده اند او با این فداکاری و این شهادت به دست آورده و رضوان و قرب الهی را درک کرده است خوشحال می شوید که فرزندتان به اینجا رسیده است.امیدواریم که خداوند متعال درجات او را عالی کند. من با فرزند شما نشست و برخاست زیادی نداشتم. شاید سه جلسه که در آن سه جلسه هم ایشان هیچ صحبتی نکرده بود. من با ایشان خیلی کم هم صحبت شدم. منتها آن گفتارهای تلویزیونی را از سالها پیش می شنیدم و به آن ها علاقه داشتم. هر چند نمی دانستم که ایشان آنها را اجرا می کند. لکن در ایشان همواره نوری مشاهده می کردم. ایشان دو- سه مرتبه آمد اینجا و روبه روی من نشست. من یک نور و یک صفا و یک حالت روحانی در ایشان حس می کردم و همین جور هم بود. همین ها هم موجب می شود که انسان بتواند به این درجه ی رفیع شهادت برسد. خداوند ان شاء الله دلهای داغدیده و غمگین شما را خودش تسلی بدهد. اگر ما به حوزه ی آن شهادت و شهید و خانواده ی شهید نزدیک می شویم برای خاطر خودمان است. بنده خودم احساس احتیاج می کنم. برای ما افتخار است که هر چه می توانیم به این حوزه ی شهادت و این شهید خودمان را نزدیک بکنیم.چند روز پیش توفیق زیارت مقبره ی این شهید را پیدا کردیم. پنج شنبه ی گذشته رفتیم آنجا و قبر مطهر ایشان و آن همرزم و همراهشان –شهید یزدان پرست- را زیارت کردیم. ان شاءالله که خداوند درجاتشان را عالی کند و روز به روز برکات آن وجود با برکت را بیشتر کند. کارهایی که ایشان داشتند ان شاءالله نباید زمین بماند. ان شاالله برای روایت فتح یک فکر درست و حسابی شده است که ادامه پیدا کند.نباید بگذارند که کارهای ایشان زمین بماند. این کارها، کارهای با ارزشی بود. ایشان معلوم می شود ظرفیت خیلی بالایی داشتند که این قدر کار و این همه را به خوبی انجام می دادند. مخصوصا این روایت فتح چیز خیلی مهمی است. شب هایی که پخش می شد من گوش می کردم. ظاهرا سه- چهار برنامه هم بیشتر اجرا نشد. حالا یک مسئله این است که آن کاری را که ایشان کرده اند و حاضر و آماده است چگونه از آن بهره برداری بشود. یک مسئله هم این است که کار ادامه پیدا کند. آن روز که ما از این آقایان خواهش می کردیم و من اصرار می کردم که این روایت فتح ادامه پیدا کند درست نمی دانستم چگونه ادامه پیدا کند. بعد که برنامه ها اجرا شد دیدیم همین است. یعنی زنده کردن ارزش های دفاع مقدس در خاطرها. آن خاطره ها را یکی یکی از زبان ها بیرون کشیدن. و آنها را به تصویر کشیدن و آن فضای جنگ را بازآفرینی کردن. این کاری بود که ایشان داشت می کرد. و هر چه هم پیش می رفت بهتر می شد. یعنی پخته تر می شد. چون کار نشده ای بود. غیر از این بود که بروند در میدان جنگ و با رزمنده حرف بزنند. آن کار خیلی آسان تر بود. این کار هنری تر و دشوارتر و محتاج تلاش فکری و هنری بیشتری بود. اول ایشان شروع کرد و بعد کم کم بهتر و پخته تر شد. من حدس می زنم اگر ایشان زنده می ماند و ادامه می داد این کار خیلی اوج پیدا می کرد. حالا هم باید این برنامه دنبال شود. تازه در همین میدان هم منحصر نیست. یعنی بازآفرینی آن فضا از راه خاطره ها یکی از کارهاست. در باب جنگ و ادامه ی روایت فتح کارهای دیگری هم شاید بشود انجام داد. حیف است که این کار تعطیل شود. من خیلی خوشحال شدم از این که زیارتتان کردم. /س
۳۰ مهر ۸۸ ، ۲۰:۴۳
تلفن:37301020-071 / کانال تلگرام: yasebineshan1@
پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۸۸، ۰۸:۳۳ ب.ظ

مجموع سخنان سید شهیدان اهل قلم

هو المعلوم : مبادا غافل شویم و روزمرگی ما را از حضور تاریخی خویش غافل کند . هو الصاحب پندار ما اینست که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آنست که زمان ما را با خود برده است و شهداء مانده اند .
۳۰ مهر ۸۸ ، ۲۰:۳۳
تلفن:37301020-071 / کانال تلگرام: yasebineshan1@
پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۸۸، ۰۸:۳۳ ب.ظ

مجموع سخنان سید شهیدان اهل قلم

هو المعلوم : مبادا غافل شویم و روزمرگی ما را از حضور تاریخی خویش غافل کند . هو الصاحب پندار ما اینست که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آنست که زمان ما را با خود برده است و شهداء مانده اند .
۳۰ مهر ۸۸ ، ۲۰:۳۳
تلفن:37301020-071 / کانال تلگرام: yasebineshan1@
پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۸۸، ۰۸:۳۰ ب.ظ

خاطرات رهبری

از ته دل قدر شهید بابایى را مى‌دانستم تحول در پایگاهشهید بابایى اوایل انقلاب در نیروى هوایى ستوان یک بود. در فاصله‌ى سه سال، درجه‌ى سرهنگى گرفت و فرمانده‌ى آن پایگاه در اصفهان شد؛ یعنى از ستوان یکى به سرهنگ تمامى ارتقاء یافت. آن زمان هم سرهنگى درجه‌ى بالایى بود؛ یعنى بالاتر از سرهنگ، نداشتیم... فقط دو درجه‌ى سرتیپى در ارتش بود: فلّاحى، که پیش از انقلاب به درجه‌ى سرتیپى رسیده بود و ظهیرنژاد که به دلیلى، در اوایل جنگ به او درجه‌ى سرتیپى اعطا شد. سایر افسران، سرهنگ بودند؛ اما شهید بابایى با نصب درجه‌ى سرهنگى به پایگاه اصفهان رفت. مى‌دانید که پایگاه اصفهان هم از پایگاه‌هاى بسیار بزرگ و مفصّل است. سال شصت بود. آن پایگاه واقعاً مرکزى بود که در زمان بنى‌صدر، امام را هم قبول نداشتند و قبلش هم، آن‌جا مرکز جنجالى و پرمسأله‌اى محسوب مى‌شد. اوّلِ انقلاب، همین آقاى محمّدىِ دفتر خودمان - آقاى «محمّدى گلپایگانى» - به عنوان نماینده‌ى مسؤول عقیدتى - سیاسى، در آن‌جا فعّالیت مى‌کردند. ایشان مرتّب مسائل آن‌جا را گزارش مى‌کردند. عدّه‌اى ضدّ انقلاب و عدّه‌اى هم نفوذی‌هاى گروه‌هاى به‌ظاهر انقلابى، در پایگاه نفوذ کرده بودند و واقعاً به‌کلّى یأس‌آور بود. فرمانده‌ى آن‌جا، زمانى که در وزارت دفاع بودم، مى‌گفت: «اصلاً نمى‌توانم پایگاه را اداره کنم!» همین‌طور، همه چیز را رها کرده بود. در چنین شرایطى، شهید بابایى به این پایگاه رفت - این‌که «یک لاقبا» مى‌گویند، واقعاً با یک لاقبا به آن‌جا رفت - و همه‌چیز را راه انداخت. او حقیقتاً پایگاه را متحوّل کرد. از ته دل قدر شهید بابایى را مى‌دانستمیک بار من به آن پایگاه رفتم و ایشان، سمیلاتورهاى آموزشى را به من نشان داد. شهید بابایى، خودش هم خلبان بود؛ خلبان «اف 14». یعنى رتبه‌ى خلبانى‌اش رتبه‌ى بالایى بود. ایشانْ خیلى به من محبّت داشت. من هم واقعاً از ته دل، قدر شهید بابایى را خیلى مى‌دانستم. میل به پیشرفتیک‌بار که به اصفهان رفتم - من، دو - سه بار به پایگاه اصفهان رفته‌ام - نزد من آمد و گفت: «اگر شما اجازه بدهید، ما بچه‌هاى سپاه را این‌جا بیاوریم و به آنان آموزش خلبانى بدهیم»... با بچه‌هاى سپاه، خیلى خودمانى و رفیق بود. مى‌گفت: «فقط براى انقلاب و رضاى خدا، بچه‌هاى سپاه را آموزش دهیم.» گفتم: «حالا دست نگهدارید. الآن این کار مصلحت نیست؛ تا ببینیم بعداً چه مى‌شود.» در غیر این صورت، وضعیت نیروى هوایى، حسابى به هم مى‌خورد. به‌هرحال، ایشان آرام آرام همان پایگاهى را که آن همه مسأله داشت، به‌کلّى متحوّل کرد. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار خانواده‌ی شهید بابایی 7/11/1380
۳۰ مهر ۸۸ ، ۲۰:۳۰
تلفن:37301020-071 / کانال تلگرام: yasebineshan1@
پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۸۸، ۰۸:۳۰ ب.ظ

خاطرات رهبری

از ته دل قدر شهید بابایى را مى‌دانستم تحول در پایگاهشهید بابایى اوایل انقلاب در نیروى هوایى ستوان یک بود. در فاصله‌ى سه سال، درجه‌ى سرهنگى گرفت و فرمانده‌ى آن پایگاه در اصفهان شد؛ یعنى از ستوان یکى به سرهنگ تمامى ارتقاء یافت. آن زمان هم سرهنگى درجه‌ى بالایى بود؛ یعنى بالاتر از سرهنگ، نداشتیم... فقط دو درجه‌ى سرتیپى در ارتش بود: فلّاحى، که پیش از انقلاب به درجه‌ى سرتیپى رسیده بود و ظهیرنژاد که به دلیلى، در اوایل جنگ به او درجه‌ى سرتیپى اعطا شد. سایر افسران، سرهنگ بودند؛ اما شهید بابایى با نصب درجه‌ى سرهنگى به پایگاه اصفهان رفت. مى‌دانید که پایگاه اصفهان هم از پایگاه‌هاى بسیار بزرگ و مفصّل است. سال شصت بود. آن پایگاه واقعاً مرکزى بود که در زمان بنى‌صدر، امام را هم قبول نداشتند و قبلش هم، آن‌جا مرکز جنجالى و پرمسأله‌اى محسوب مى‌شد. اوّلِ انقلاب، همین آقاى محمّدىِ دفتر خودمان - آقاى «محمّدى گلپایگانى» - به عنوان نماینده‌ى مسؤول عقیدتى - سیاسى، در آن‌جا فعّالیت مى‌کردند. ایشان مرتّب مسائل آن‌جا را گزارش مى‌کردند. عدّه‌اى ضدّ انقلاب و عدّه‌اى هم نفوذی‌هاى گروه‌هاى به‌ظاهر انقلابى، در پایگاه نفوذ کرده بودند و واقعاً به‌کلّى یأس‌آور بود. فرمانده‌ى آن‌جا، زمانى که در وزارت دفاع بودم، مى‌گفت: «اصلاً نمى‌توانم پایگاه را اداره کنم!» همین‌طور، همه چیز را رها کرده بود. در چنین شرایطى، شهید بابایى به این پایگاه رفت - این‌که «یک لاقبا» مى‌گویند، واقعاً با یک لاقبا به آن‌جا رفت - و همه‌چیز را راه انداخت. او حقیقتاً پایگاه را متحوّل کرد. از ته دل قدر شهید بابایى را مى‌دانستمیک بار من به آن پایگاه رفتم و ایشان، سمیلاتورهاى آموزشى را به من نشان داد. شهید بابایى، خودش هم خلبان بود؛ خلبان «اف 14». یعنى رتبه‌ى خلبانى‌اش رتبه‌ى بالایى بود. ایشانْ خیلى به من محبّت داشت. من هم واقعاً از ته دل، قدر شهید بابایى را خیلى مى‌دانستم. میل به پیشرفتیک‌بار که به اصفهان رفتم - من، دو - سه بار به پایگاه اصفهان رفته‌ام - نزد من آمد و گفت: «اگر شما اجازه بدهید، ما بچه‌هاى سپاه را این‌جا بیاوریم و به آنان آموزش خلبانى بدهیم»... با بچه‌هاى سپاه، خیلى خودمانى و رفیق بود. مى‌گفت: «فقط براى انقلاب و رضاى خدا، بچه‌هاى سپاه را آموزش دهیم.» گفتم: «حالا دست نگهدارید. الآن این کار مصلحت نیست؛ تا ببینیم بعداً چه مى‌شود.» در غیر این صورت، وضعیت نیروى هوایى، حسابى به هم مى‌خورد. به‌هرحال، ایشان آرام آرام همان پایگاهى را که آن همه مسأله داشت، به‌کلّى متحوّل کرد. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار خانواده‌ی شهید بابایی 7/11/1380
۳۰ مهر ۸۸ ، ۲۰:۳۰
تلفن:37301020-071 / کانال تلگرام: yasebineshan1@