پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۵:۱۵ ق.ظ
چرا بلال اذانش را تمام نکرد؟!
چرا بلال اذانش را تمام نکرد؟!مدتها مدینه را ندیده بود. زندگى در غربتِ
آن شهر، آزارش مىداد. شبها تا دیروقت به فکر فرو مىرفت. از جاى جاى آن
شهر، تصویرى به ذهنش مىآمد. از مسجد و خانه رسول خداصلى الله علیه وآله
وسلم، از خانه محقّر على و فاطمهعلیهما السلام، از کوچه باصفا و دوست
داشتنى بنىهاشم و... اما آن شب، قبل از آن که بخوابد، خاطرههاى گذشته بیش
از قبل افکارش را درنوردید. ذهنش به صحنه تاخت و تاز اندیشههاى پرفراز و
نشیبى تبدیل شده بود. متحیر مانده بود. نمىدانست با آن همه تحولات روحى و
فکرى چگونه سحر کند؟ ساعتها گذشته بود و او همچنان مى اندیشید.
۱ نظر
۰۹ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۵:۱۵