يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۴:۴۷ ق.ظ
همسنگر بابا
همسنگر بابا
ابر دستی به نگاه تر مهتاب کشیدبعد باران شد و چشمان مرا آب کشیدگفت : شادی بکش اما پسرک درد کشیدگفت : بابا بکش اما پسرک قاب کشیدآه ای ماهی تبعیدی این حوض بگوسیب مهتاب چه از طعنه شب تاب کشیدمانده از ماه نگاه تو چه ترسیم کندآنکه از همهمه ای رستم و سهراب کشیدای دریا تو که هم سنگر بابا بودیمی توان دست از آن گوهر نایاب کشیدنرگس قنچه که زندانی مردم شده استکار نیلوفر ما نیز به مرداب کشیدباز هم غیرت دریا که شبی موجی شددهن خاکی این طائفه را آب کشیدنمره نوبت نقاشی او بیست نشدتا پدر عکس خودش را به رخ قاب کشید...
محمد حسین نعمتی
۱ نظر
۰۵ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۴:۴۷