دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۸۸، ۰۷:۵۹ ق.ظ
لبخنهای پشت خاکریز
آفتاب صورتش را می سوزاند
در میان کشته های عملیات کربلای 5 جنازه افسر عراقی بود سفید رو، یکروز دوست بسیجی ام را دیدم که مشغول گل درست کردن است. گفتم: گل آب گرفته ای، خیر است. گفت: می خواهم روی رفیقمان را بپوشانیم، آفتاب داغ است می ترسم صورتش بسوزد، حیف است، بعد اشاره کرد به جنازه گفت: حالا کاری است شده، لااقل بدتر نشود. اگر فردا در جهنم بهم برخوردیم، شرمنده اش نشویم.
از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی
منبع: سایت شهید آوینی
۸۸/۱۰/۱۴
گروه میزبانی سایه با حداقل هزینه وبلاگ شما را به سایت تبدیل می کند
بدون نیاز به دانش در این زمینه و در کمترین زمان
منتظرتونیم